جدول جو
جدول جو

معنی سر ره - جستجوی لغت در جدول جو

سر ره
نام تنگه ایست در نزدیکی اسک از دهستان بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرسره
تصویر سرسره
نوعی وسیلۀ بازی کودکان دارای پلکان و یک سطح صاف شیب دار، جای لیز و سراشیب، جای سر خوردن
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، چچله، چپچله، لخشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگره
تصویر سرگره
گره یا دانه ای که بر سر تسبیح ببندند
فرهنگ فارسی عمید
(سَ خِ رِ)
دهی است از دهستان شبانکارۀ بخش برازجان شهرستان بوشهر. دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سُ خِ رَ / رِ)
سرخزه. سرخژه. سرخیژه. سرخچه. رجوع کنید به سرخیژه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نوعی از حصبه باشد و با زای نقطه دار هم آمده است. (برهان) (آنندراج). نوعی از علت دمیدگی که بیشتر کودکان را بر روی دمد. به تازیش حصبه و هند بودری نامند و آن را سرک و شرک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). سرخجه. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ رِهْ)
عقده و گرهی را گویند که بر سر تسبیح تعبیه کنند. (برهان) (آنندراج) :
ای سرگره از تو عقد جان را
بل واسطه عقد آن جهان را.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سُ سُ رَ / رِ)
جای بازی و لیز خوردن از برف. سراشیبی که در آن توان به سریدن به زیر رفت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
راز. (منتهی الارب) (دهار). راز و آنچه پنهان کرده شود، سرائر جمع آن است. (آنندراج). نهان. (مهذب الاسماء) ، بمجاز معنی خصلت و طبیعت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ رَ)
دهی از دهستان بهمئی سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. دارای 300 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، پشم، لبنیات، انار، انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
چهار فرسخ کمتر میانۀ شمال و مغرب شمیل. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(سُرر)
ناحیه ای است از نواحی ری که دارای چندین قریه میباشد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
خوبی چیزی، خلوص، بهتری و پاکیزگی، گزین نسب و بهترین آن. (آنندراج) (منتهی الارب) ، سرارهالوادی، بهترین جای وادی. (منتهی الارب). رجوع به سرارالوادی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرسره
تصویر سرسره
جای بازی و لیز خوردن از برف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریره
تصویر سریره
راز، پاکدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراره
تصویر سراره
نابی، گزید گی، بهترینی بهی، پاکیزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگره
تصویر سرگره
گرهی که بر سر تسبیح تعبیه کنند عقده تسبیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگره
تصویر سرگره
((~. گِ رِ))
گره یا دانه ای که بر سر تسبیح ببندند
فرهنگ فارسی معین
نام مرتعی در ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تاقچه ای که دور تا دور اطاق امتداد یابد
فرهنگ گویش مازندرانی
تراشیدن سطحی روی اشیا، وجین سطحی
فرهنگ گویش مازندرانی
اولین نقطه ای که آب جوی وارد زمین کشاورزی شود، مکانی که در انتهای بره قرار دارد و گوسفندان دوشیده شده به
فرهنگ گویش مازندرانی
کوتاه قد برای تحقیر نیز به کار می رود
فرهنگ گویش مازندرانی
راه شیب دار از بالا به پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
به سمت بالا، از بالا
فرهنگ گویش مازندرانی